این نوشته های پریود را نخوانید..
این نوشته های پریود را نخوانید..

این نوشته های پریود را نخوانید..

مطالب را انتقال خواهم داد به:http://takecare1256.blogfa.com/

موهایم گره خورده به یادت

صبح و خمیازه های کشدار،صبح و مسیری مبهم،صبح و 

آبی سرد،شانه ی من ، دور شو از من موهایم را او بافته

تاب گیسوانم از اوست؛ دور شو از من دورشو.

   بیست و ششم دیماه نود دو /دلیلی برای نوشتن نداشتم ،بیخ و بن زندگیم را دروغ و توهم فرا گرفته بود..خودم را کسی نشان داده بودم که نبوده ام،  البته هنوز هم مطمئن نیستم شاید همان دخترک بداخلاق وموذی باشم که خود را ازاد میبیند؛ آن وقت است که خودش را نشان میدهد، خود واقعی اش را؛ بی مهابا؛ ازاد،یکه تاز

  میدانم ،بیشتر از سنم از خودم انتظارداشتم ، صحبت های گاه و بی گاه میم (که قبلا تر ها میم جان بود )در مورد سن عقلی و این خزعولات ،باعث شده بود خودم را بالا تر ببینم بالاتر و مغرور تر.. بالاتر و پر قدرت تر..

 نگاه که میکنم ، میبینم دستانم با ان سال ها فرق میکنند پخته تر شده اند و زیباتر.. کارهایی خوبی نکرده اند و مطئنا نخواهد کرد. چیز هایی خوبی ننوشتند دوست داشتنی نبودند و بوسیده نشدند. گویی لابه لای همان ن-و بودن ها دستانم مرده بودند.

میدانی؟حالا اوضاع فرق میکند و من از ان روزها فقط دلم برای اولین وبلاگم تنگ میشود.خوشحالم که آن سال ها تمام شده اند و عوضش مسائل بهتری برای حرص خوردن پیدا کرده ام. حالا تو هستی..فرقی نمیکند چگونه  ؛ولی هستی ...فرقی نمیکند کنارم   باشی یا نباشی حس بشوی یا نشوی مهم این است ؛که هستی.مهم این است که  آن سال هاتمام شده این سال هاهم تمام میشود. ان روزها با خودم میگفتم چند سال بعد به این روزهایم خواهم خندید. راست هم میگفتم ، و خندیدم ؛اما این دفعه دلم میخواهد به خودم بگویم امیدوارم در اینده فقط او باشد  و من باشم و شمعدانی ها.... میخواهم تا وقتی هستی احمق ترین ادم روی زمین باشم.تو فقط باش من کنارت خواهم ماند :)

همه ی کلمات روزای دلتنگی رو میزارم کنار و بهت میگم :خوشحالم که هستی

+دروغ گفتم! همیشه ناراحتم کردی و من مجبور بودم دوست داشته باشم.

آبانماه را چه شد؟

یه روزی توی تقویمت ببینی
همش آبان بهش تعطیلی خورده
بپرسی چی شده؟ بعدا بفمی

زنی صد بار آبانماه مرده... 

من در جیم-2

یاداشت مرا در جیم بخوانید:ماه در چنته ی من است

چگونه ادم کشی حرفه ای شویم؟

9403-16m3573.jpg

 اگر شما هم عاشق فیلم های خارجکی و پر از کش وکشدار هستید، اگر شما هم فیلم های چند صد قسمتی را برای یافتن قاتل حرفه ای و ساه پوش داستان دنبال میکنید، اگر شما هم از ناکام ماندن و سر کار رفتن کار آگاه قهوه ای پوش داستان  که از قضا تمام عمر موهای خرمایی اش را زیر کلاه لبه دار سیاهی پنهان کرده لذت میبرید اگر شما هم رویای عاقل حرفه ای و خفن شدن را در سر میپرورانید ، باما همراه باشید

 

 1- خفن باشید : اول از همه ی نکته های قاتل شدن باید حواستان باشد که خفن باشد. بعله! خفن. درست مظورم همان کلمه ای است که دختران جوان وقتی یکی از دوستانشان را سوار بر ماشین شاسی بلند و با لباس های تیره و مد روز میبینند و پر از افاده و عینک دودی مارک و دماغ سر بالا، با چشم هایی چندصد برابر شده فریاد میزنند:عه! دیدی مریمو؟ چه قدر خفن شده!.

چند روزی تمرین  خفن بودن بکنید کسی را تحویل نگیرید و هر چند ساعت یک بار فقط یک جمله بگویید اصلا هم مهم نیست معنی داشته باشد.

هرچه مبهم تر خفن تر! اگر توانستیدخفن باشد و با گام های بلند و نه کوتاه و سینه ی ستبر و نه بی باد خیابان هارا طی بکنید و هیچ کس را جز خودتان نبینید بروید سراغ مرحله ی بعدی.


2-حواستان باشد که قاتل هپلی نباشید:(خودتان بروید تحقیق کنید معنی هپلی را)قاتل چاق نباشید یعنی نه چاق باشید و نه لاغر نه غمگین باشید و نه شاد همیشه بی احساس باشید بی احساسِ بی احساس. حس هایتان را برا ی هیچ کس خرج نکنید و تک تک علامت های زنده وبدن و حس داشتن را در خود دار بزنید. قاتل حس ها و عاشقی و غم و غصه ی خود باشید.


3- لباس تیره بپوشید: قاتل بودن به ان معناست که همیشه لباس تیره بپوشید. سعی کنید از کاپشن های تیره  و براق و کفش های پاشنه بلند استفاده بکنیدو البته حواستان باشد دویدن روی اعصاب  و روان را به خوبی بیاموزید و البته کفش پاشنه بلند پوشیدن را بلد باشید که یکهو کله پا نشوید وسط اعصاب فرد مقابل در این صورت تیر برمیگردد به سمت خودتان


4-کارتان را جار بزنید: یادتان باشد همیشه کسی را داشته باشید که پای تلفن موبه مو ریز ریز کارهایتان را برایش شرح بدهید.کسی انتخاب کنید که خبر رسان خوبی باشد و قتل هایتان را در همه ی شبکه ها ی اجتماعی به نمایش بگذارد.آن وقت است که قاتل مخوفی میشود. در حدی که هیچ کس جلوی چشم هایتان حاضر نشود.حتی گریه ی پیر محل.


5-دست به تفنگ باشید:هرگز تفنگتان را قایم نکنید. آشکارا خطر را اعلام کنید و هر که به سمتتان امد مسلسل وار به سمتش شلیک کنید. بعد هم میتوانید بی تفاوت از کنار جسد غرق در خونش رد شوید.البته نیشخند فراموش نشود. کسانی که از شما قوی ترند و یا دم دستتان نیستند را زیر نظر بگیرید و درست وقتی که تنها و بی کس و شکسته از جلوی پنجره ی جلوی چشمتان عبور میکند را تک تیر انداز وار قلبش  هدف قرار دهید.


اگر لباس هایتان را اماده کرده اید اگر تفنگ هایتان را برق انداخته اید اما هنوز نتوانسته اید قاتل خوبی باشد اگر قلب را هدف گرفته اید ولی تفنگتان شلیک نمیکند. مطمئن باشید که مطلب را نگرفته اید.کمی دقت کنید! تفنگ کلتتان ، مسلسلتان همان حرف ها و کنایه های پر سوز و دردناکتان است که هر روز به سمت دیگر پرتشان میکنید، کاری ندارد همه را دسته به دسته کنار هم قرار داده و مانند تک تیر انداز ها منتظر باشید تا سوژه تان تنها وافسرده بشود . منتظر باشید تا اشتباهی بکند تا شما اشتباهش را به سرش بکوبید و بروید سراغ همان کنایه های دسته بندی شده.جگرش را بسوزانید  وقتی که روح غرق در خونش را دیدید با نیشخندی  از کنارش رد شوید

  ایندفعه نمیدانید لباس سیاه چه معنی دارد؟ بعله.. همان است.. همان تیرگی ها و بدی هایی است که زندگیتان را پر کرده. لباس هایی را میگویم که تار و پودش را  سووزن زده اید .  ان هم چه دردناک  روز هایی که سوزن تا گوشت و جانتان میرفت داخل و خون فواره میکرد. همان سوزن ها که ابلیس برایتان نخ میکرد. نگران نباشید روزی قاتل بهتری میشود. کم کمک پیشرفت میکنید نمره ی هم ی تان بیست است.از ان روزی نمره تان بیست شد که تیرگی ها و نامهربانی ها بد خلقی ها و مغرور بودن ها را مهمان قلبتان کردید. نگران نباشید شاگر خوبی خواهید بود.


لینک به جیم:اینجا

حالت که خوش نباشد.

 two-girls-with-a-passion-for-music-and-photography2__880.jpg


حالت که خوش نباشد بودن یا نبودنش فرقی نمیکند. خودت را لابه لای وهمی بی پا یه و اساس میبینی. و تلاشی برای رهایی نمیکنی  . همیشه همینطور بوده از حقیقت ترسیده ای وراهی را انتخاب کرده ای که به حقیقت نرسد. با اینکه میدانی . چه تلخ چه شیرین  روزی باید بپزیری که زندگی همان عروسک صورتی با موهای زرد و لباس صورتی که برایت اهنگ میزد و با دستان تو  حرکت میکرد نیست.  یک روزیی میپزیری که زندگی همان ماشین کوکی است  که برای سرگرم کردنت کوک شده اش را سر راهت میگذاشتند . زندگی همانی بود که برایت  شلوار های پارچه ای با زانو های پاره به ارمغان  اورد و غر غر های شبانه ی مادرت را. 


حالت که خوش نباشد به گربه ی خپل محل لگد نمیزنی.با رژ لب قرمز پر رنگت مادرت را بوسه باران نمیکنی. راحت ترین کفش هایت را نمیپوشی. بلوار امام خمینی را تا جایی که به روزنامه فروشی برسی و به پسرک جوان نشسته در دکه سلام بکنی پیاده راه نمیروی. به بنجامینت گل نمیدهی و هر صبح برگ هایش را نوازش نمیکنی. سیمین بری گوش نمیکنی. اصلا میدانی؟ حالت که خوب نباشد تمام بوسه ها و گلدان ها باید بمیرند. و تمام اهنگ ها و عاشقانه های دنیا و کتاب ها  باید خفه بشینند سر جایشان . حالت که خوب نباشد خبیث میشوی و از کشتن تمام حس هایت به حال خوبی میرسی. خودت را که کشتی . حالت خوشِ خوش میشود،  اصلا ببینم مردن را یاد گرفته ای؟

 

 

من غرق تو بودم

 

 از وقتی رفته ای

دیگر قهوه سفارش نمیدهم

میترسم قطره قطره از چشم هایم  جاری شوی

 و غرق شوی در  فنجان

 تویی که از تمام خاطراتت همین اشک ها را برایم گذاشتی 


اگه برگردی قول میدم طرفدار پرسپولیس شم

..

لعنتی...

روزها فقط می‌گذرن؛ تموم نمیشن!

(رابرت دنیرو – راننده تاکسی)