یک عمر به گشادی یک گربه

 
 مادر درونم تازگی ها یاد گرفته چیز هایی را که میگویم  تایپ بکند بعد هم پستشان بکن توی وبلاگ جدیدم البته هنوز یخش باز نشده و با دیدن اسم وبلاگ لپ هاش سرخ میشود  و روسری گلی گلی صورتیش را دندان میگیرد، من هم مجبورم هر دفعه برایش  توضیح بدهم که نمیتوانم بیشتر از این مودب باشم،اخر میدانی؟ همه ی زندگی من به قرمزی و چندشی روزهای پریودی بوده است،
 حرص خوردن برای ازدواج میم جان  و با اهنگ های مارتیک  کتاب خواندن   و رقصیدن با فروهر را خوبِ خوب بلد است، روزهای دلتنگی  و چایی داغ و وبلاگ خوانی و بغل های گاه و بی گاه خرس قهوه ایم را بهتر از خودم میفهمد ، عوض من کتاب میخواند  حرص میخورد  چاق میشود جوش میزند  قهر میکند ناز میکند و هزاران هزران کار دیگر که تهش بشود گنده دماغی با نام بنده،
 بهتر است بگویم مادر درونم به جای من زندگی میکند مخصوصا شب ها را، ماه را....به جای من زندگی میکند و من همه ی ساعت ها و روز ها و ماه ها و فصل ها و سال ها زیر پتوی سبز رنگم می مانم و اندازه ی یک عمر میخوابم.به گشادی یک گربه

+عکس را از یک پیجی در اینستاگرام دزدیده ام ولی نمیدنم از کدام پیج؟
نظرات 1 + ارسال نظر
مهرنوش 5 - مهر‌ماه - 1394 ساعت 20:06 http://http://khurshidejavedan.blogsky.com/

آه...بسی لذت بردیم از نوشتارت مادر جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد