عشق چیزی شبیه موزیکه، موزیکی از سبک متال و کاری از آگالوچ.موزیکی که حتما باید بشینی به پاش و با یه چایی داغ منتظرش باشی،باید از تهِ تهِ قلبت بهش گوش بدی ،حتی اگه تند و سریع باشه و باعث اذیت شدنت بشه، باید حسش بکنی حتی اگه ناراحتت کرده باشه، حتی اگه برده باشتت به روزای سردی که پشت سر گذاشتی(البته تعبیر های موزیک متفاوته ، به نظرم باید نشست گوشش کرد و ازش لذت برد. بدون هیچ فکری )
عشق؛ موزیکی که باید حسش بکنی، حتی اگه روز هاش پر از دلتنگی و نگرانی باشه. چیزی که نباید از دستش داد و مزه مزش کرد. هرچند تلخ...
ببین به نظرم وقتی که یه دفعه میزاره میره اونم با یه بای خشک خالی، وقتی که بوسه های یه دفعه ای و چایی داغ خوردن کنار پنجره تو یه روز بارونی رو بلد نیست، روزایی که وقت نمیکنه موهات رو شونه کنه و برات از شعر های فروغ بخونه،وقتی که سرش رو میزاره رو شونت و صدای خر و پفش میپیچه لابه لای اهنگ محبوبت، وقتایی که 5 صبح بهت پی ام میده که" صبحت به خیر یخچال من" و این میشه طولانی ترین مکالمه ی روزتون،... غلط میکنی ازهر روز دیگه ای بیشتر و بیشتر دوسش داشته باشی.
یک زمانی توی بیست سالگی وقتی چشممان می افتاد به این کفترهای عاشق دلمان قیلی ویلی میرفت و عین آدم های برق گرفته انقدر نگاهشان میکردیم که کم می ماند آب از لب و لوچه مان آویزان شود.طفلک ها شانس می آوردند راهشان از ما جدا میشد وگرنه ممکن بود همانجا از حواس پرتی برویم زیر چرخ ماشینی یا طعمه ی موتوری ها شویم. اما حالا هرچی تو کوچه خیابان از این دست آدم ها میبینیم ،مخصوصا آن هایی که جلوی چشم دیگران خیلی شور و هیجان از خودشان در میکنند و دست هم را میگیرند و لوس بازی در می آورند فقط تهوع میگیریم!
++من تو 13 سالگی دلم قیلی ویلی میرفت و تو 15 سالگی داشتم از عق زدن خفه میشدم! خیلی زودتر از اون چیزی که بتونم حسش بکنم بزرگ شدم.
قسمت اول از وبلاگ اناربانو . :) با تچکر
بدترین قسمت کنار گذاشتن بلاگفا و نوشته های قبلیت و اومدن به بلاگ اسکای اینه که دیگه نمیتونی از قالب های مژگان استفاده بکنی:/
+قالب وبلاگ کنونی خر است.
وقتی کسی برات نظر میزاره بیشتر احساس مسئولیت میکنی تا درست حسابی تر بنویسی!
پ.ن ،
شاید این پرنده،
روح ناامید یک غریق بود،
در کشاکشی میان مرگ و زندگی
در کمند پیچ و تاب ها؟
شاید این صدا همیشه جاری است.
در تلاطم عظیم آب ها.